یادداشت های یک دختر

چقدر دیشب بد بود فهمیدن حقیقت  اینکه تو هزاری هم که زور بزنی  دوستت نخواهد داشت  بره به درک خو  همیشه فرق بود بین من و تو  ولی بهت حسودیم نمیشه  چون دوستت دارم  و میدونم دوستم داری مهربونیت جذبم کرد  پس بقیه به درک برن  ولی خب نمی تونمم ناراحت نباشم آخه  خیلی دلم گرفت  خوب شد زود داد شب بخیر وگرنه از بی اعصابی به یه جا این رابطه ختم میشد  که خوب نبود  کلافه ام  گرفته ام  + نوشته شده در  دوشنبه بیست و سوم مرداد ۱۳۹۶ساعت 8:36  توسط ساناز   |  یادداشت های یک دختر ...

حس بزرگ آقا توی شهرزاد رو دارم که پشت پرده بود و فقط دستور میداد و اجرا میشد منم فقط دستور میدم به استاد  اون اجرا میکنه گفتم چرا زنگ زدن واسه پنج شنبه قرار نذاشتن چرا جمعه گفت می زارم واسه جمعه بعدی  و زود به مامانش گفت  و مامانش زنگ زد به مامانم واسه پنج شنبه دیگه چقدرم ازش تعریف کرد  وعههههه ولی حس خوبیه پشت پرده  همه زیر سر منِ چه قرار ها که کجا باشه چه روز  چه ساعت  فقط زورم میگیره زنداداش باید همه جا باشه البته ازم اجازه گرفت بنده خدا ک بگم بیاد گفتم بگو بیاد خودش خوبه  ولی خانواده اش نه خانواده خیلی مهمه  نمیدونم چی میشه ولی هرچی صلاحه اقا این بوی کیش چقدر خودش رو میگیره مرتیکه فکر کرده یادداشت های یک دختر ...

مامانم شماره رضا رو سیو داره عوضی اهههه اعصابم خورد شد ک چی  زن داره دیگه فضوووووول چیه سرشکستگیم رو دیدی شکستم رو دیدی  ک ب دختری ک ازم عوضی تر بود باختم خنکککک شددددی اه لعنتی اشکم رو دراورد ح  اه اه اه  اعصابم ریخته بهم چرا تا من می یاد حالم خوب بشه همه می ریزن من رو بهم  چرا چرا  چرا  مگه من چه کار کردم تقاص چیه امروز بااستاد ح میزدم  توی حرفام بحث رضا رو کردم لعنتی چرا همش سمت توووو نه نمیذارم دیگه  اه کاش پاک کنه  عوضییییییییی چی رو میخوای ببینی  بدبختی من رو بیا ببین فضول  سطحی نگر  اعصاب ندارم + نوشته شده در  چهارشنبه بیست و پنجم مرداد ۱۳۹۶ساعت 22:27  توسط ساناز   یادداشت های یک دختر ...

یادداشت های یک دختر ...